مسأله شرور، از جمله دستاویزهای این فلاسفه ملحد است، مهم ترین- یا تنها دلیلی که این دسته از فلاسفه بر رة وجود خدا و غیر معقول دانستن اعتقاد به خدا ارائه کرده اند، مسأله شر است؛ تا آن جا که برخی، این مسأله را پناهگاه الحاد خوانده اند. تلاش برای دستیابی به این هدف، در فلسفه دین «الحاد طبیعی» نام دارد. دیوید هیوم فیلسوف تجربه گرای انگلیسی از جمله کسانی است که هم در رد براهین اثبات وجود خدا تلاش کرده و هم سعی نمود تا بر نفی وجود خدا استدلال کند. یکی از دلایل وی مبتنی بر مسأله وجود شر است.
 
استدلال او بر این اساس است که جهان، شامل شرور فراوانی است. چگونه خداوند خیرخواه و قادر، اجازه وقوع شرور عظیمی همچون سیل، زلزله، کشتار دسته جمعی و جنگها و... را میدهد؟ چرا اشیاء را به گونه ای سامان نمی دهد که شرور واقع نشوند؟ وی می گوید:
 
«آیا او می خواهد از شر جلوگیری کند، ولی توانایی ندارد؟ در این صورت او ناتوان خواهد بود. آیا او قدرت دارد، ولی نمی خواهد؟ در این صورت او بدخواه است. آیا او هم قادر است و هم می خواهد؟ در این صورت شر، از کجا آمده است؟ چرا اساسا شوم بختی، در جهان وجود دارد؟ مطمئنا تصادفی در کار نیست، پس ناشی از علتی است. آیا از قصد الهی نشات می گیرد؛ اما او خیرخواه مطلق است، آیا برخلاف قصد خداوند است؛ اما او توانای مطلق است.» اندیشمندان مسلمان و غیر مسلمان، برای حل مشکل شرور، راه های مختلفی را پیمودند. نگارنده، در نقد هیوم تنها به برخی از مطالب آنها، به شرح ذیل می پردازد :
 
اول: استدلال میوم بر این پیش فرض مبتنی است، که: موجود خیرخواه، هر چیزی را که به نحوی شر باشد از بین خواهد برد. در حالی که کلیت چنین قضیهای مخدوش است. اگر موجود خیرخواهی، فاقد صفت حکمت و اتقان در افعال باشد، شاید چنین کند و با هر چه که به نحوی شر باشد، مقابله نماید؛ لکن خیرخواه حکیمی را در نظر بگیرید که افعال او بر اساس حکمت باشد، او به خیر برتر می اندیشد و گاهی برای تحصیل خیر برتر به برخی شروری که لازمه منطقی آنهاست، رضا میدهد. پدر حکیمی که خیر فرزندش را می خواهد، به او داروی تلخ که به گونه ای شر است میخوراند. بنابراین، ملازمه ای میان خیر خواه بودن و قادر مطلق بودن و نفی هر گونه شری - حتى شروری که مقدمه خیرات برتری هستند- وجود ندارد، بلکه خیرخواهی اقتضاء می کند که در مواردی به شرور و ناکامی هایی با هدف تحصیل خیرات برتری که این شرور و ناکامیها مقدمات لازم آنند، رضا داده شود. پس شر بودن این شرور، مطلق و همیشگی نیست، بلکه با توجه به اینکه مقدمه خیر برتری است، بهره ای از خیریت دارد. علاوه بر این که اگر ایجاد عالمی با ویژگی هایی خاص توسط قادر مطلق، با رویکرد منطقی، ملازم باشد با برخی شرور که در نگاه برآیندی به آن عالم و با توجه به محصول نهایی آن عالم، قلیل اند؛ در این مورد نیز وجود شر با قادریت مطلق و خیرخواه محض بودن، قابل جمعاند و منطقا مشکلی حاصل نخواهد آمد. آری قادر مطلق می تواند همین شرور قلیل و نسبی را از راه ترک آفرینش منشأ آن برطرف کند، چون قادر مطلق است، اما این امر خود، خلاف حکمت و فیاضت و خیرخواهی الهی است؛ برای این که خیر کثیری در این رهگذر از میان خواهد رفت و ترک خیر کثیر به خاطر شر قلیل، خود، شر کثیر است. به عبارت دیگر، ذات عالم مادی جسمانی به جهت داشتن حرکت، زمان و تضاد در حرکت (مانند: حرکت گازهای زیر زمینی که به انفجار می انجامد)، ملازم برخی شرور است؛ ولی خیر آن، بسی بیشتر از شرش است.
 
ثانیا: فرض کنید که هیچ یک از راه حل های مشکل شرور، رضایت بخش نباشند و فرض کنید که موحد اعتراف کند که نمی داند چرا خداوند شر را روا می دارد، از این مسأله چه نتیجه ای می توان گرفت؟ چرا باید گمان کنیم که اگر خداوند، دلیل موجهی برای تجویز شر داشته باشد، انسان، اولین کسی خواهد بود که از آن دلیل، آگاه می شود؟! و در نتیجه، چرا باید عدم آگاهی از دلیل موجه به معنای عدم وجود دلیل موجه تلقی گردد؟! شاید خداوند متعال، دلیل موجهی برای تجویز شر داشته باشد، اما آن دلیل، پیچیده تر از آن باشد که ما بفهمیم. موحد از طریق برهان لم (یعنی از طریق علت به معلول پی بردن بر این باور است که خداوند برای تجویز شر، دلیلی دارد، هر چند انسان نداند که آن دلیل چیست، این مسأله چگونه به معنای نادرست یا نامعقول بودن اعتقاد به وجود خدا خواهد بود؟ به بیانی دیگر، مسأله شرور - در صورت حل نشدن - شاید برای کسانی بتواند مشکل آفرین باشد که تنها راه اثبات وجود خدا را مطالعه پدیده‌های خلقت و نظم حاکم بر آنها می دانند و خداوند را تنها در آیینه نظامات خلقت مشاهده می کنند. اما برای متکلمان و حکما، مسأله اثبات وجود خدای متعالی از طریق «برهان الم» حل شده است و راهشان، منحصر به نظامات متقن و حکیمانه جهان نیست. پس فرض کنید انسانی نتواند مشکل شرور را به صورت منطقی حل کند، بر اعتقاد و ایمانش نسبت به وجود خداوند خللی وارد نمی شود؛ زیرا وجود خدای متعال و عدل و حکمت الهی از راههای دیگر غیر از راه نظامات خلقت برای او، قطعی و مسلم شده است، هر چند به صورت تفصیلی نتواند آن را آشکار سازد. بنابراین، ملحد برای تثبیت موقعیت خویش نمی تواند با طرح سؤالات گیج کننده - حتی بر فرضی که موحد، پاسخ تفصیلی آن را نداند- آسوده خاطر بماند و خشنود باشد.
 
منبع: کلام نوین اسلامی، عبدالحسین خسروپناه، انتشارات تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ اول، قم 1390